تو ای زیباترین زیبای دنیایم
تو ای شهزاده خوشبخت کاخ سرد ویرانم
تو ای عاشق ترین معشوقه ی من
به دنبال تو می گردم که شاید دست در دستت دهم آخر
و حس خویش را با یک نوای عشق و خنده باز بیان سازم
تو ای تنهاترین همساز این سازم
بزن با من تو عشقم را
که شاید بار دگر یاد آرم عهد پاکم را
و در دریای این عهد غوطه ور گردم
و بار دیگر این دستان تو باشد که من را
تا به ساحل آورد و با عشق پیوندم زند بر قلب جانت
دوستت دارم تو ای تنهاترین رو یای شبهایم
دوستت دارم .....
تقدیم با عشق
چون می گذرد غمی نیست !!
قصه ی آن دختر نابینا را می دانی ؟
که از خودش تنفر داشت
از تمام دنیا تنفر داشت ؛
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود
« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر بتوانم دنیا را برای یک لحظه ببینم
عروس حجله گاه تو خواهم شد »
***
و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر ، آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش را :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :
« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »
دلداده اش هم نا بینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست
***
دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد
هق هق کنان گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »
من هیچ ندارم که تقدیمت کنم جز قلبی شکسته که مالامال از اندوه است آن را به دسته تو می سپارم تا از دریای بی کران محبت سرازیرش کنی شب و آسمان با نور ستارگان دوست داشتنی تر از همیشه جلوه می کند .
ای خدایی که ماه را در دل سیاه شب و خورشید را در روزراهی تمام عاشقان کردهای به اولین و اخرین دعایم گوش کن و ان را مستجاب کن که من بی او می میرم بار خدایا.......را به من بسپار تا گرمی وجودم باشد
هر شب به من سر میزند
به خدا همیشه از خدا می خوام لحظه جدایمون سر نرسه
تا همیشه پا به پای هم باشی
اما این کوچه به آخر نرسه
نگو تا ابد باید تنها باشم
آرزوی منو ازم نگیر
من می خوام با تو باشم با خود تو
عشق من عشقمو دسته کم نگیر عشقمو دست کم نگیر
ابن همه شادابی یه روزی حروم می شه
کوچه هم تموم نشه عمرمون تموم میشه
تا ابد با من باش همه ی هستی من
هستیمو ازم نگیر حرف رفتنو نزن
به خدا همیشه از خدا می خوام
لحظه جدایمون سر نرسه
|
تو را من دوست می دارم
دوست داشتن دلیل و برهان نمی خواهد
اگر صد بار و با صد بهانه عشقم را رد کنی
من سر افراز تر از قبل به سوی تو می آیم
دلِ دیوانه ام عشقت را ارزان نمی خواهد
من افتاده تر از پیش، جلوی تو زانو می زنم
گریه می کنم
تعظیم در برابر تو از شأن من نمی کاهد
تو را من دوست می دارم
این را هر کس می داند همرهم
هر قسمت از وجودم را به خاطر عشق تو می دهم
تو را من می خواهم با تمام جانم
می خواهم برایت بمیرم، چرایش را نمی دانم
تو را من دوست می دارم
اندازه سالهای عمرم
قد آرزوهایی که برای تو دادم
قد تمام اشکهایم که برای تو، به یاد تو می ریزم
تو را من می خواهم دیوانه وار
تو را می خواهم مثل سایه در کنارم
اگر تو باشی چراغ خانه ام، دیگر آرزویی ندارم
به تو محتاجم ای تنها نیازم
اگر کمکم نیایی تمام زندگی ام را می بازم
تو را من دوست می دارم
صمیمانه ترین احساساتم را تقدیم تو می کنم یارم
تو را دوست دارد کسی که نمی خواهد تنهایت بگذارد
برایش دنیا با تمام زیباییها بی تو دیدن ندارد
تو را می خواهم زیبای عشق آفرینم
هر غروب در ساحل منتظرت می نشینم.
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
آمار وبلاگ
بازدید امروز :9
بازدید دیروز :5 مجموع بازدیدها : 7352 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
![]() |